پیام تسلیت رحلت رسول اعظم و امام حسن مجتبی صلوات الله علیهما
محمّد (ص) در دل صخرههای مکّه و در میان مردمان صخرهگوندل، بهپا خاست، بانگ زد، پیام وحی را که خداوند به «جان» او سریان داده بود، به گوش «جان»ها نیوشاند.
در برابر این فراخیزی و نهضت دگرگونساز الهی ـ انسانی، توحیدی و شرکبرانداز، سران شرک و آلودگان به این آیین، به سختی به رویارویی برخاستند که در گنداب زندگی جاهلی، این جویبار زلال وحی را برنمیتابیدند.
نهضت مقدس نبوی، با همهٔ دردها، رنجها و آزارها، در مکه، سیزده سال به درازا کشید، تا اینکه باب هجرت گشوده شد و نسیم دلاویز آن، به کوی «جان»ها وزید. یثرب، با سینههای لبالب از عشق توحیدیان، و گامها و ارادههای استوار آنان، مدینة النبی شد و نهضت به نظام مقدس توحیدی دگر گردید.
پایههای نظام توحیدی با پایمردی و جانفشانی باورمندان و فرودآمدگان به برکهٔ توحید و رهبری بخردانه، تدبیرگرانه و وحیمدارانه رسول اعظم، به زیبایی و شکوه، افراشته شد و جامعه نبوی پاگرفت و روز به روز، بر گستره و قدرت آن افزوده میشد و هر گروه جنگاوری از جبهه کفر که به باروی باشکوه آن نزدیک میشد تا گزندی به آن وارد آورد، به خاک مذلت درافکنده میشد.
دراوج اقتدار نظام توحیدی و رخشانشدن سینهها به آیههای همهگاه پرتوافشان قرآن، آنی ابری سیاه، آسمان سینهها را فراگرفت و درد و غمی بزرگ، باریدن گرفت و چشمهٔ نور، چشم فروبست و به بارگاه ربوبی، باریافت.
از پس این غروب غمبار، انتظار میرفت برابر بنیانی که آن راحل عزیز گذارده بود، خورشیدی تابنده از مشرق «جان»ها بردمد و تیرگی و تاری، هیچگاه سینهها و سیماها و آستان بلند جامعه وحیانی را، فرونگیرد که فسوسا اینسان نشد. تیرگی و تاری، رو به گسترش گذاشت، نقطه بود و نقطهها شد و نقطهها، به هم پیوستند و ابر تیرهای پدید آوردند و کار را بر هشیارمردان، مصلحان و روشناییشناسان و تاریکیزدایانی همچون علی (ع) سختدشوار ساخت.
تا اینکه مردم، از هر سوی، آسیمهسر، فرا آمدند و او را با همه پرهیزها و کنارهگیریها واداشتند که بر اریکهٔ حکمرانی فرا رود و با ید بیضای تدبیرگری خود، در پرتو آموزههای وحیانی و سنت نبوی و قرآنی که در سینه دارد، به احیای راه رسول خدا بپردازد و مشعلهای فرومرده را برافروزد، تا راه، به روشنی نمایانده شود و رهروان، در کژراههها گرفتار نیایند و طعمهٔ کرکسها گردند.
علی (ع) به دشواریهای راه، آگاه بود، ویرانیها، گسلها و گسستها، باتلاقهای هوا و هوس و دنیای پر زرق و برق که بسیار کسان، حتی خواص، در آن گرفتار آمده بودند، میشناخت و میدانست گذر از این گردنههای سخت و راههای پرسنگلاخ و بیابانهای قفر و کرانناپیدا و کُنامهای دَدان و سُفیانیهای زخمخورده و به شمشیر آختهٔ او، کسان و عزیزانشان، به خاک افتاده، کاری است کارستان، رنجها باید کشید، بلاها باید دید، عزیزانی باید از دست داد و حتی ساجدان، نیایشگران و شبزندهداران، نمازگزاران و تلاوتگرانی را باید گردن زد و به خاک افکند. فتنهها در راه است و سیاهیها و تاریکیها فراروی.
پیشبینیها، دغدغهها،دشواریهای راه، کژاندیشیهای خواص، سنگاندازیها، رویاروییها و سربازکردن زخمهای چرکینِ سینههای کینهمند، به حقیقت پیوست و ناکثین و مارقین و قاسطین علیه علی ع به صف شدند و خنجر از نیام کشیدند تا علی ع را از احیای سنت نبوی و جاریسازی قانونهای قرآنی در لایهلایهٔ جامعه بازدارند.
علی ع از پای ننشست، سینههای کینهمند را شکافت، تا سیاهی نپراکنند و جامعه را به لجن نیالایند و از دیگرسوی به درمانگری برخاست و بیماردلان را با پندها و اندرزها و طبابتهای دقیق، درمان کرد.
در کار سینهشکافی و درمانگری و ساختن جامعه نبوی بود و براندازی بهقدرترسیدگان تبهکار سفیانی، به سرکردگی معاویة بن ابی سفیان، که با دسیسهٔ این تبهپیشه، به دست یکی از خوارج نابخرد و کوردل، فرق نازنیناش شکافته شد و فرزند او امام حسن مجتبی، به خواست مردم، زمام امور را به دست گرفت و رایت توحیدی پدر را برافراشت و با سفیانیهای مشرک به رویارویی برخاست؛ اما معاویه با پیرامونیان خود، به دسیسهچینی پرداختند، شماری از خواص را خریدند، علیه جبههٔ حق تبلیغ کردند، جاسوسها و نفوذیهای معاویه، کار را برای کارزار با جبههٔ سفیانی، دشوار ساختند.
امام آنگاه که اردوگاه خود را ضعیف دید و اردوگاه دشمن را توانمند، و شماری را به ظاهر با خود و در نهان، با امویان، تدبیرگرانه و هوشمندانه، برای جلوگیری از فروپاشی جبههٔ حق و کشتهشدن خود، برادران و قلع و قمع خاندان نبوت و یاران خالص و عاشق راه و رسم نبوی، با پیشنهاد صلح معاویه از در موافقت درآمد و قهرمانانه این درد جانکاه را به جان پذیرفت و با شرایطی که به سود جبهه حق بود از خلافت کنارهگیری کرد و زمام امور را به معاویه سپرد و دیری نپایید نقاب از چهرهٔ معاویه و گروه سفیانی افتاد و مکر و حیله آنان بر همگان روشن شد.
و امام، هوشیارانه و بخردانه، از این مجال بهره گرفت و پایههای نهضت اسلامی ـ شیعی را برافراشت و نهضت حسنی، شکوهمندانه دامن گستراند.
گروه سفیانی، به سرکردگی معاویه، آنگاه به راز حرکت حضرت پی بردند و به کشتار یاران او دست آلودند که کار از کار گذشته بود و نهضت، به جویبار سینهها و کویها و کومهها، جاری شده بود و قرآن و سنت و نام بلند احمد، که آنان بنای هدم آنها را داشتند، در رواقرواق زندگیها و در آستان بلند سینهها، آنبهآن، میرخشیدند و پرتو میافشاندند.
سفیانیها، نابخردانه، چارهٔ کار را در این پنداشتند که خورشید را از نورافشانی و رَخشندگی باز دارند، زهی خیال باطل، خورشید، خورشیدها شد و فروزندگی آنها، جاودان.
آیینمحمدی و نهضت حسنی جاودان بادا